کد مطلب:30370
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:33
به كودكاني كه در مورد خدا و قيامت سؤال مي كنند، چگونه بايد جواب داد؟
كودك از سال دوم زندگي كه با لغات و كلمات آشنا مي شود، به تدريج، به پرسش و پرگويي مي پردازد، از اين رو مرحلة سنّي 3 تا 7 سالگي به دوران پر گويي مشهور است. گاهي كودكان در دورة كودكستاني سؤالات زيادي دبراة خدا و مرگ و امثال آن مي كنند كه پاسخ دادن به آن ها كار چندان آساني نيست و ظرافت بيش تري لازم دارد. در اين موارد بايد توجه داشته باشيم كه اين مسائل براي كودكان چندان جدي نيستند و اگر بتوانيم فكر كودك را به گونه اي به مسائل قابل فهم او منحرف كنيم، مشكلي پيش نخواهد آمد. از سوي ديگر مي توان اين نكته ار نيز در پاسخ به كودك تفهيم كرد كه پايخ كامل برخي پرسش هاي خود را در درس هاي مدرسه خواهد يافت.2[3]
در عين حال در برابر اين گونه پرسش ها مي توان پاسخ هايي داد كه براي كودك قابل فهم باشند در اين جهت مي توان از داستان ها و مثال هايي بهره گرفت كه، به بعضي اشاره مي كنيم:
روزي پيامبر اكرم(ص) با اصحاب خويش بر پيرزني گذشت كه با چرخ دستي نخ ريسي مي كرد. از او پرسيد: خدا را به چه دليل شناختي؟ پيرزند دستش را كه به دسته چرخ بود، برداشت و چرخ ايستاد. پيرزن گفت: به اين دليل، همچنان كه اين چرخ را دستي مي بايد كه آن را به گردش آورد، چرخ عظيم جهان كه همواره در گردش است، دستي مقتدر مي گرداند.3[4]
داستان ديگر: در زمان قديم پادشاهي بود كه به خدا ايمان نداشت اما وزيري داشت كه خدا پرست بود. هر چه وزير براي اثبات خدا دليل مي آورد، شاه قبول نمي كرد تا اين كه وزير دستور داد در يك بيابان دور افتاده كه هيچ ساختمان و درختي نبود، يك ساختمان خيلي خوبي ساختند و اطراف آن را درخت كاري كرده و جوي هاي آب در زير درختان جاري ساختند. يك روز وزير، پادشاه را به شكار دعوت كرد. پادشاه نگاهش به آن ساختمان افتاد و از وزير پرسيد: در زمان هاي گذشته كه براي شكار به اين جا مي آمديم، چنين ساختماني نبود. چه كسي اين ها را ساخته است؟
وزير پاسخ داد: اين ها خود به خود به وجود آمده اند. پادشاه گفت: مرا مسخره مي كني؟ اين چه حرفي است كه مي زني؟ ايا مي شود كه اين ساختمان زيبا خوش ساخته شده باشد؟ وزير گفت: وقتي بناي اين ساختمان محقر و كوچك بدون بنّا غير ممكن باشد، چگونه مي شود كه بناي آسمان ها و زمين و موجودات بسياري كه روي آن هستند، بدون آفريدگار باشد؟! پادشاه متوجه شد و به وجود خدا اعتراف كرد.[5]
براي كودك مي توان زندگي مورچه ها را مثال زد كه در يك صف منظم در حال حمل مواد غذايي به انبار هستند. آن ها با نظم خاص بدون اين كه خط كشي يا تابلو و علامتي داشته باشند، حركت مي كنند و با هم تصادف نمي كنند. پا روي پاي هم نمي گذارند و لانه را گم نميكنند.
دانه هاي سالم را دو نيم مي كنند، تا سبز نشود. مورچه ها در طور سال از دانه هاي ذخيره شده براي غذا استفاده مي كنند، به اين صورت كه اوّل دانه ها را خرد مي كنند، سپس آن را به صورت ترشي و مايع در آورده و آن گاه مصرف مي كنند.
راستي چه كسي اين موجودات ريز را آفريده و به آن ها تعليم داده تا چنين منظم باشند؟
از آب و باد و صحرا از آسمـــان زيبا
از آن كبوتــري كه نشسته بر بام ما
پـرسيـدم و شنيـــدم راز وجود آن ها
اين قصه را مي گفتند اما نه با زبان ها
نيــافــريده مـــا را به جـز خـداي يكتا
در مورد معاد نيز مي توانيد از مثال استفاده كنيد: فرض كنيد دانش آموزان مدرسه دو گروه باشند، بعضي درس خوان و منظم و بعضي تنبل و بي نظم. آيا اين دو گروه يكسان اند؟ آيا نبايد امتحاني در كار باشد تا شاگردان خوب و بد مشخص گردند؟ ما انسان ها نيز مثل دانش آموزان هستيم و دنيا مدرسة ما است. خداوند كه عادل است، پيامبران را فرستاده است تا معلم هاي ما باشند.
انسان ها دو دسته اند: دسته اي به سخنان پيامبران گوش داده و به دستورهايشان عمل مي كنند، ولي دسته اي مخالف مي كنند. آيا اين دو گروه با هم يكسان هستند؟ آيا نبايد روزي به حساب هر دو گروه رسيدگي شود؟ خدايي كه عادل است، چنين روزي را قرار داده است. آن روز، روز آخرت است. خوبان به بهشت و بدان به جهنم مي روند.
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.